دلوار
به صحرا بنگرم ، صحرا تو وينم
به هر جا بنگرم ، كوه و در و دشت
نشان از قامت رعنا تو وينم " در وصف رئيسعلي دلواري"

از چند ماه قبل تنظيم يك سفر به جنوب ايران در برنامه مان بود . ولي كي ؟ و كجا ؟پس از مشخص شدن افراد شركت كننده ، تصميم گرفتيم به بوشهر برويم و از آنجا به دلوار ، بندر تاريخي سيراف و بندر عسلويه و در نهايت به خليج ناي بند سفر كنيم .

تاريخ 27/09/1387 لغايت 29/09/1387 بخاطر تعطيلي روز چهارشنبه بهترين زمان براي انجام اين سفر بود .

لذا ساعت 7 صبح روز چهارشنبه با يك فروند هواپيما از تهران به سمت بوشهر حركت كرديم و ساعت 8:15 در بوشهر بوديم و از آنجايي كه قبلا" با يك راننده ميني بوس قرار گذاشته بوديم ، ساعت 9 صبح بوشهر را به سمت دلوار ترك كرديم .

دلوار
دلوار بندر كوچكي است در پنجاه كيلومتري بوشهر . واژه دلوار به معناي دلاور است كه گاه دلبار هم گفته ميشود .
دلواريها به سركردگي رئيسعلي دلواري بزرگترين نقش را در دفاع از خاك ايران در سال 1914 ميلادي ( 1294 شمسي ) در كشاكش جنگ اول جهاني در مقابل حمله دوم قواي انگليس داشته اند .

درب خانه رئيسعلي دلواري
از اين دفاع شجاعانه چند فيلم هم تهيه شده كه معروفترين آن بنام دليران تنگستان است . در ابتدا رئيسعلي با تعدادي از آزاديخواهان بوشهر به كلام خدا سوگند ياد كردند كه تا آخرين قطره خون با انگليسيها مبارزه كنند و با چندين شبيخون موفق شدند كنسولگري انگليسها را به آتش بكشند .

نفر سمت راست : رئيسعلي دلواري
آوازه رشادت رئيسعلي نه تنها در ايران بلكه در اروپا هم ورد زبانها شد و شهرت و محبوبيت رئيسعلي باعث شد كه خوانين به او حسد ورزند و شهادتش در هاله اي از ابهام بماند . او هنگام مرگ 34 سال داشته است .
پس از بازديد از موزه رئيسعلي دلواري ، ساحلي در نزديكي دلوار را جهت صرف ناهار انتخاب كرديم . وقتي در ساحل در حال قدم زدن بودم يك لحظه به گذشته رفتم و به ياد كتاب " درياي پارس" نوشته منوچهر طياب نويسنده و كارگردان افتادم.

ساحلي در نزديكي دلوار
در ميان باد خنكي كه از سمت دريا مي وزيد و همهمه امواج خروشاني كه به ساحل ميكوبند ، صداي تك تير تفنگچيان دلواري از دور و نزديك به گوشم مي رسد .

كه خود را براي رويارويي با قواي دريايي انگلستان آماده ميكنند . صداي مبهم و صفير گلوله ها از جانب تنگك است كه فاصله چنداني با دلوار ندارد .كاپيتان بلومفيلد با هزاران سرباز تمام نقشه جنگي اش اين است كه راه اهرم به تنگك را ببندد تا با نرسيدن قواي كمكي كار تنگستانيها را يكسره كند .

در اين گيرودار ، رئيسعلي با چالاكي گربه اي كه احساس خطر كرده باشد ، روي سينه از پس اين تپه به پشت آن تل خاك به جلو مي خزد . تا رسيدن قواي كمكي از ا َهرَم بايد با تيراندازيهاي پراكنده دفع الوقت كرد .

اين تاكتيك تنگستانيهاست . تيراندازان دلواري با تفنگهاي مارتين و موزرهاي ده تير براي رد گم كردن ، مرتب جا عوض كرده ، به قولي جبهه جديدي باز ميكنند تا قواي انگليسي سر در گم بماند .

در اين ميان در جاده ا َهرَم به تنگك گرد و غبار سنگيني به پا ميشود و صداي سم ستوران و فرياد رعدآساي يكصد سوار كه چهار نعل به جلو مي تازند تا به كمك دلواريهاي محاصره شده بيايند در فضا مي پيچيد.

نشانه گيري و تيراندازي دلواريها رد خور ندارد . با هر نوبت دهها تن از سربازان بنگالي و هندي در خاك و خون مي غلتند . با وارد شدن تنگستانيهاي تازه نفس به ميدان نبرد ، صف سربازان هندي به عقب مي نشيند .

دلير تنگستاني در حال روايت كردن اتفاقات ما بين تنگستاني ها و انگليسي ها
به ناگهان از دهانه تفنگي خودفروخته و خودي ، تيري به سبكبالي پر رها مي شود و من با چشمان از حدقه درآمده ام مسير آن را تا ميان دو كتف رئيسعلي كه همچنان شجاعانه مي جنگد دنبال مي كنم .
ديوار قديمي و جاي گلوله ها
خون فواره مي زند ودلير تنگستاني آهسته و چرخ زنان به هوا پرتاب ميشود و سپس در خاك و خون مي غلتد.

در پي صد سوار اول ، چهارصد سوار مسلح تنگستاني ديگر به سر كردگي خالو حسين دلواري ، و خضرخان ا َهرَمي به همراه كلنل واسموس آلماني كه هدفي جز گرفتن انتقام ندارد ، از راه ميرسند و چنان يورشي مي آورند كه سربازان دشمن راهي جز فرار نمي بينند .

جاي گلوله ها بر روي درب قابل مشاهده اند .
از پس تپه اي شني ، تفنگي كه دوربيني بر روي آن سوار شده ، با دقت تمام هدف مشخصي را نشانه مي گيرد . ماشه كشيده ميشود و تير تفنگ مارتين زوزه كشان فضا را مي شكافد .
سام خان كه چهره اش آغشته به خون شده ، با تفنگش بر سر دست ، با شادي فرياد مي كشد : " اي كاكو من جنرالو كشتم " و در پي آن فرياد شادي و ظفر تنگستانيها دشت را به لرزه مي اندازد .

سربازان هندي و انگليسي كه تن بيجان فرمانده خود كاپيتان بلومفيلد را به دنبال مي كشند ، بي درنگ به جانب بوشهر عقب مي نشينند .

در حالي كه تيراندازان دلواري و ا َهرَمي هر آنچه گلوله در قطار فشنگ و چنته دارند بر سرشان مي باردند و اين افسانه با شكست سنگين قواي دريايي انگلستان پايان مي گيرد.
ديدار از جاذبه هاي طبيعي و تاريخي اين مرز پر گهر ، عشق به كوهنوردي و سفر كردن ، جزئي از زندگي روزمره مان شده است . بنظرمان لذتي كه با طبيعت زيستن و با طبيعت درآميختن وجود دارد را نمي توانيد در جايي ديگر پيدا كنيد .